این قرار میان ماست که یک سال عید ما به تهران بیاییم و یک سال هم آنها در شیراز میهمان ما باشند. این رسم و قرار سالهاست پابرجا مانده و به نوعی به آن عادت کردهایم. خانه هم نمیمانیم و در هر شهری که باشیم، گردش هم میکنیم و به طبیعت اطراف هم سرک میکشیم. این بار، همان شبی که به تهران رسیدیم، در لابهلای کتابهای کتابخانه دوستم، چشمم افتاد به کتاب کمقطر با جلد قرمز مرحوم جمالزاده به نام «راه آبنامه تهران» که الحق خواندنی و شیرین است.
آدم با خواندن این کتاب به شیوایی نثر و نگارش و جامعنگری جمالزاده غبطه میخورد و میفهمد که نویسنده با چه دقت و ظرافتی یکی از مهمترین مشکلات روز جامعه کوچک آن روز تهران یعنی دسترسی به آب آشامیدنی را به نقد کشیده و با چه زیبایی و استادانه جزئیات را نشان داده است به صورتی که خواننده انگار در همان عصر زندگی میکند.
از جمله، نویسنده چنان ماهرانه فضای امامزاده صالح(ع) در تهران آن روزگار را تعریف میکند با همان چنار قطور و زیبا و سربهفلک کشیده و حجرههای اطرافش که خواننده کتاب با تمام وجودش صفای زیارت و خستگی درکردن زیر سایه آن چنار باشکوه را با تمام وجودش احساس میکند و البته مرحوم جمالزاده با همان ظرافت و طبع طنزآمیزش، معضل ریشهدار تأمین آب تهران را هم نقد کرده است. تهران آن روز، یک شهر نقلی و کوچک در میانه یک دشت فراخ بود و گرداگردش روستاهای متعدد و اغلب با پسوند آباد قرار داشتند و ساکناناش انواع محصولات کشاورزی و صیفیجات را برای فروش به تهران میآوردند.
امروزه دیگر آب تهران درگیر مشکلات لولههای سفالی، آبانبار و حوض و میراب و آب نوبتی و این قبیل مسائل نیست اما اگر استاد جمالزاده، در قید حیات بود، قطعا عدالت گمشده در پهنه این کلانشهر را نقد میکرد. تهران در طول 5دهه گذشته هر اندازه قدکشیده و بر شمار آسمانخراشها و پاساژها و بلوارهایش اضافه شده، باغها و فضاهای باز و پیادهراههایش را از دست داده است. به عبارتی، شهر در طول این دههها به نوعی و به مرور به خودروهای شخصی واگذار شده است.
شاید بیدلیل نیست که امروزه هر تلاشی که شهرداری تهران برای گسترش و حملونقل همگانی مثل مترو، اتوبوسهای تندرو و تاکسیرانی جامع انجام میدهد، از نگاه مردمی که در بعضی معابر اصلا به پیاهرو دسترسی ندارند یا برای رفتوآمد از نقطهای به نقطه دیگر با مشکلات زیادی روبهرو میشوند، کوشش برای برقراری عدالت اجتماعی و استیفای حقوق از دست رفته شهروندان است. تهران عصر جمالزاده از هر سو با زیباترین چشماندازهای طبیعت روبهرو بود و در 4فصل سال، هوای پاکیزهای داشت اما امروزه که به یمن پیشرفتهای علمی، بهداشت فردی و اجتماعی مردم بهبود یافته، آنها به علت آلودگی هوای شهر به اکسیژن کافی دسترسی ندارند و ترافیک و آلودگی صوتی کلافهشان کرده است.
ازپس مشکلات روی هم جمع شده 50سال اخیر، کوششهای شهرداری تهران برای تعمیم حملونقل عمومی و ارزان به صورتی که مردم را از آوردن خودروهای شخصی به خیابانها بینیاز کند، ساماندهی ساختوسازها برای جلوگیری از کورشدن چشماندازهای طبیعی که حق مسلم شهروندان است، روانسازی ترافیک برای کاهش آلودگی هوا و احیای میراثهای ارزشمند شهری در محلههای قدیمی و مرکز تهران برای تفریح و تمدد اعصاب مردم، قدمهای ارزندهای برای برقراری عدالت اجتماعی است؛ به همان صورتی که شهروندان با پرداخت کمترین هزینه با اتوبوسهای سریع و مترو خود را به مقصد میرسانند. اما به نظر من، یکی از مهمترین کارها برای تهران، چارهاندیشی برای پیادهروها و عابران پیاده است.
این طرحها باید طوری اجرا شوند که انشاءالله کلانشهر تهران را از یک شهر ماشینمدار به یک شهر انسانمدار تبدیل کند و این الگویی برای دیگر شهرهای بزرگ کشور ما شود؛ به همان ترتیب که کورکردن چشماندازهای طبیعی در تهران در دهههای گذشته، فتح بابی شد برای اصفهان و برجسازان بیمسئولیتی که میراثهای تاریخی و فرهنگی این شهر را به خطر بیندازند، چون میدانم، پیمودن این راه چقدر سخت است و از هماکنون طلایه امیدبخش طرحهای بزرگ شهرداری تهران را در همین راستا میبینم، به یکایک دستاندرکاران این طرحها خسته نباشید و دست مریزاد میگویم.
اضافه کنم که، باید سازندگان پاساژهای تجاری مثل همه جای دنیا، به اندازه کافی پیادهرو و فضای آمد و شد راحت و آزادی برای مردم واگذار کنند، نه مثل بعضی از پاساژها که نیاز به اشاره ندارد، همان باریکه پیادهرو قدیم را هم حریصانه از مردم دریغ کنند، آنها باید پارکینگ هم داشته باشند تا بحرانی که امروزه برای محلههای مسکونی اطراف بعضی از پاساژها پیش آمده کنترل شود. این قبیل ساماندهی دربردارنده عدالت اجتماعی به سود اکثریت جامعه شهری است که امیدوارم در برنامههای شهرداری تهران باشد.